بسم الله الرحمن الرحیم
مطلب 189
فایل PDF این مطلب yon.ir/zH89
آشنایی با مکاتب امنیتی
به نقل از باشگاه استراتژیست های جوان
رویکرد امنیتی، متضمن «ثبات» و «بقای» یک سیستم، جامعه و یا حکومت است. همان گونه که دانش پزشکی، متولی تأمین ثبات و بقای جسم انسان است، «امنیت» حاصل توازن «تهدید» و «آسیب» است. این توازن را باید در میدان کنش امنیتی رقم زد که متأثر از میدان کنش قدرت است.
دکترین امنیت
میدان تولید قدرت، چهار گزاره ی اساسی دارد: ضعف و قوت، احتیاج و اراده. دکترین قدرت مبتنی بر چهار گزاره ی مزبور شکل می گیرد.
دکترین امنیت نیز در میدان کنش امنیتی، بر چهار مؤلفه استوار است:
تهدید:در میدان کنش امنیتی، تهدید به گزاره ای اطلاق می شود که به نحوی ثبات و بقای سیستم را دچار اختلال نماید. در امنیت اقتصادی تهدیداتی که یک نظام حکومتی اعم از مؤلفه ای چون سرزمین را هدف قرار می دهند مورد بررسی قرار می گیرند.
آسیب آسیب به «روند» ایجاد اختلال در یک سیستم توسط عامل تهدیدکننده اطلاق می شود. آسیب شناسی شناخت روند ایجاد اخلال عوامل تهدیدکننده ی سیستم را شامل می گردد.
فشار:نیرویی که به سیستم وارد می شود و طاقت و توان آن را به چالش می کشد به گونه ای که حیات و ثبات و بقای آن را با خطر مواجه می سازد.
فرصت:عاملی است که در زمان، موجب شرایط موافق سیستم می شود.
مکاتب امنیت
برهم کنش میدان «تولید قدرت» و میدان «کنش امنیتی» چهار مکتب امنیتی را پدید می آورد:
مکتب آسیب محور
در این مکتب، مبتنی بر نقاط قوت سیستم، اصالت بر تلاش برای پوشاندن آسیب است، و نه از میان برداشتن تهدید. به عبارت دیگر، تهدید، ثابت فرض شده و سعی بر دگرگون کردن و کاهش ضریب آسیب پذیری سیستم است. کشور شاخص این مکتب، روسیه است، این کشور به عنوان وسیع ترین کشور دنیا در طول تاریخ، جنگ های متعددی داشته است که در سه جنگ اصلی با پروس، فرانسه و آلمان در زمان فردریک کبیر، ناپلئون بناپارت و هیتلر با دکترین امنیتی مکتب نخست توانسته به پیروزی نائل شود. پهناوری سرزمینی و زمستان سرد روسیه، سبب گردید علی رغم پیش روی ارتش های دشمن در این کشور، آسیبی به بقای آن وارد نشود.
مدل این مکتب در میان جانوران، لاک پشت است که در مواجهه با تهدید، به مقابله نمی پردازد بلکه آسیب خود را در برابر آن تهدید کاهش داده است. لاک پشت، با دارا بودن پوسته و لاک استخوانی یا غضروفی به عنوان محافظ، در برابر حمله ی سایر حیوانات با پوشاندن آسیب خود، به دفاع می پردازد.
مکتب تهدیدمحور
در مکتب دوم امنیت، آسیب در درون امکان کاهش ندارد، بلکه باید تهدید را در بیرون خنثی نمود.
قوم یهود در مناسبات امنیتی، شاخص این مکتب، محسوب می شود. نبود عمق استراتژیک سرزمینی در فلسطین اشغالی (وسعت سرزمینی بسیار کوچک در حد استان ایلام کشور ایران)، سبب می گردد دولت اسرائیل با اتکای به مکتب دوم امنیتی، این اجازه را برای خود متصور باشد که با هر تهدیدی در سراسر دنیا، حتی در حالت بالقوه، نه حتی بالفعل آن تهدید، به مقابله برخیزد. کشتن بی رحمانه ی کودکان و زنان به دلیل این که تهدیدی بالقوه برای اسرائیل محسوب می گردند از توجیحات این مکتب امنیتی برای اسرائیل محسوب می گردد.
بنابراین از یک طرف وعده ی نابودی فلسطینیان در اسناد بالادستی یهود و تهدید یهود به وسیله ی نسل کنونی و نسل آینده ی فلسطینیان از طرف دیگر، اسرائیل را بر آن می دارد عوامل تهدیدات بالفعل یعنی مردان جوان و پیر و تهدیدات بالقوه یعنی زنان و کودکان و نوجوانان را با شدت هر چه تمام تر نابود سازد.
مکتب فرصت محور
در این مکتب، ابتدا تهدید را برآورد نموده و سپس آن را تبدیل به فرصت می-نمایند.
تشدید باران، اگرچه با ایجاد سیل می تواند سبب تخریب گسترده در مسیر رود شود، اما بشر با ایجاد بند و سد بر روی رودخانه ها توانسته است نه تنها تهدید سیل را از میان بردارد، بلکه آن را تبدیل به فرصت ذخیره ی آب جهت کشاورزی، و حتی تولید برق نماید. زهر و سم موجود در مار و عقرب نیز، بر مبنای اصالت تبدیل تهدید به فرصت، پایه و اساس ساختن پادزهر را تشکیل می دهد.
دولت ایالات متحده ی آمریکا، شاخص و الگوی مکتب اصالت فرصت به شمار می آید. در دوره ی مک کارتیسم در ایالات متحده، که کمونیسم به عنوان تهدید شماره یک محسوب می شد، دولت آمریکا با جذب افراد مخالف دولت شوروی با ملیت روسی که حتی واجد گرایش چپ نیز بودند، توانست یک دیپلماسی بسیار قوی علیه شوروی ایجاد کند، در صورتی که دولت شوروی در این امر بسیار ناتوان بود.
مکتب موقعیت محور
مکتب چهارم امنیتی، مکتب اصالت موقعیت یا وضعیت است که برخلاف مکتب سوم، درون گراست.
صدف نرم تنی است که واجد دو کفه ی محافظتی بوده و بر سطح کف آب های شور زندگی می کند، هنگامی که ذرات شن، ماسه و یا هر جسم خارجی سختی وارد کفه-های محافظ این موجود شود، نرم تن شروع به ترشح کربنات کلسیم به صورت کریستال می کند تا این تهدید را از میان بردارد، لایه های این ماده در اطراف جسم خارجی یکی از گرانبهاترین جواهرات یعنی مروارید را پدید می آورد. این گوهر، که از جوهر صدف به وجود آمده است، ارزش صدف را هزاران برابر می کند.
در مکتب چهارم، امنیت از طریق تبیین تهدید، و مصادره و هضم آن در اصالت سبب رقم می خورد. این مکتب، مدل امنیتی انحصاری ایران و اسلام است. در این جنگ کنونی اسرائیل با مردم غزه جمهوری اسلامی ایران با حمایت از مردم فلسطین که اتفاقا سنی مذهب اند توانست قاطبه ی این مردم را با تفکر مقاومت در برابر طاغوت و مفهوم نصرت الهی آشنا سازد و به نوعی عمق استراتژیک ایران را در کیلومترها دورتر از مرزهای کنونی تعریف نماید. از این رو نیز به این جنگ Proxy War یا جنگ نیابتی گفته می شود به این معنا که اسرائیل اگر بتواند مردم فلسطین و غزه را شکست بدهد می تواند به موضوع حمله به کشور ایران نیز در آینده بیندیشد.
خطبه ۲۷ نهج البلاغه امیر مؤمنان علی علیه السلام
۵-۱ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصْفَ
امّا بعد، بیتردید جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند به روی ویژگان از دوستانش برگشوده است. آری، جهاد لباس برازنده پاکدامنی و پرهیزکاری، و زره امان بخش الهی، و سپر محکم اوست. آن کس که از جهاد بگریزد خداوند تنپوش ذلّت بر او پوشانَد، و در طوفان فتنه و بلا سقوط کند، و در زیر چکمه فلاکت خرد و زبون شود، و عقل خود را از دست دهد، و به کیفر فرار از جبهه، حق از او روی گردانَد، و سختی و مشقّت بر او فرود آید، و عدالت از او روی بر تابد.
۵-۲ أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ
آگاه باشید که من شب و روز، و آشکار و نهان شما را به نبرد با اینان فراخواندم و گفتم پیش از آنکه به جنگتان آیند به جنگشان روید. به خدا سوگند، مردمی که در خانههاشان نشینند تا دشمن به سراغشان آید، قطعاً ذلیل و خوار شوند. شما آن قدر امروز و فردا کردید و به این و آن پاس دادید تا سیل غارتگران، شما را درنوردید و شهرتان سقوط کرد.
۵-۳ وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهَدَهِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً
اینک لشکر معاویه به سرکردگی مرد «غامدی» به «شهر انبار» درآمده و «حسّان بن حسّان» فرماندار مرا کشته و سپاهیان شما را از مرزها گریزانده است. به من خبر رسیده که بعضی از لشکریان دشمن بر زنان مسلمان و دیگر زنانی که در پناه دولت اسلامند، هجوم برده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره آنان را به یغما بردهاند، و هیچ مردی یاور و مدافع آنها نبوده جز ناله و التماس آنان به دشمن. آنگاه غارتگران باد به غبغب افکنده و بیآنکه کشته و مجروحی بر جای گذارند، باز گشتهاند. اگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش کرد بلکه مرگ را سزاوارتر است.
۵-۴ فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ اجْتِمَاعُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقُکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّهُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبِّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّهُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ (فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ) فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ
اى شگفتا، به خدا سوگند، که همدست بودن این قوم با یکدیگر با آنکه بر باطل اند و جدایى شما از یکدیگر با آنکه بر حقید دل را مى میراند و اندوه را بر آدمى چیره مى سازد. وقتى مى نگرم که شما را آماج تاخت و تاز خود قرار مى دهند و از جاى نمى جنبید، بر شما مى تازند و شما براى پیکار دست فرا نمى کنید، مى گویم، که اى قباحت و ذلت نصیبتان باد! خدا را معصیت مى کنند و شما بدان خشنودید. چون در گرماى تابستان به کارزارتان فراخوانم، مى گویید که در این گرماى سخت چه جاى نبرد است، مهلتمان ده تا گرما فروکش کند و چون در سرماى زمستان به کارزارتان فراخوانم، مى گویید که در این سورت سرما، چه جاى نبرد است مهلتمان ده تا سورت سرما بشکند. این همه که از سرما و گرما مى گریزید به خدا قسم از شمشیر گریزانترید.
۵-۵ یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَهً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ
اى به صورت مردان عارى از مردانگى، با عقل کودکان و خرد زنان به حجله آرمیده، کاش نه شما را دیده بودم و نه مى شناختمتان. این آشنایى براى من، به خدا سوگند، جز پشیمانى و اندوه هیچ ثمره اى نداشت. مرگ بر شما باد، که دلم را مالامال خون گردانیدید و سینه ام را از خشم آکنده ساختید و جام زندگیم را از شرنگ غم لبریز کردید و با نافرمانیهاى خود اندیشه ام را تباه ساختید. تا آنجا که قریش گفتند: پسر ابوطالب مردى دلیر است ولى از آیین لشکرکشى و فنون نبرد آگاه نیست خدا پدرشان را بیامرزد! آیا در میان رزم آوران، رزمدیده تر از من مى-شناسند، یا کسى را که پیش از من قدم به میدان جنگ نهاده باشد؟ وقتى که من به آوردگاه مى رفتم ، هنوز به بیست سالگى نرسیده بودم و حال آنکه ، اکنون از شصت سالگى برگذشته ام. آرى، کسى را که از او فرمان نمى برند چه رأى و اندیشه اى تواند بود.
به راستی اگر اهل سنت را اطاعت از اندیشه ی علی ابن ابی طالب علیه السلام بود این چنین امروز به خاک مذلت می نشستند؟! مردم فلسطین با دانستن تنها دو مؤلفه در اندیشه ی یهود:
• عقبه ی توراتی غصب سرزمین فلسطین، دشمنی با آنان و نابودی تمام فلسطینیان
• دکترین امنیتی اسرائیل در نابودی تهدیدات بالقوه و بالفعل
۱- نباید ۶۶ سال زیر چکمه های ظلم اسرائیلی ناموس خود و زن و فرزندشان به خاک و خون کشیده می شدند و ذلت و خواری به سراغشان می آمد.
باید بدانند:
۲- جنگیدن در خانه و خاک خودی جز فلاکت و نابودی برای نسل و جمعیت ثمره ی دیگری نخواهد داشت.
۳- اختلاف و تفرقه میان گروه های مختلف موجب امتیازدهی بیشتر به دشمن اسرائیلی گردیده است.
۴- تنها پذیرفتن ولایت یک امام دانا می تواند یک ملت را متحد گرداند که از خصوصیات منحصر به فرد شیعه است.
۵- اندیشه ی مقاومت که اکنون در میان گروه های مختلف فلسطینی و مردم آن رسوخ نموده همچنین تغییر استراتژی در جنگ از پدافندی به آفندی حتی در جنگ های نابرابر حاصل تفکر علی واری است که از ایران شیعه به آنان هدیه شده است.
۶- اعتماد به وعده های الهی و نه اعراب خیانتکار در سایه ی اطاعت از یک ولی، پیروزی را حتی در بدترین شرایط و با تحمل بیشترین خسارات به دنبال خواهد داشت. زیرا که:کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ (۲۴۹- بقره)
چه بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن الهی غلبه نمایند و خداوند با صبرکنندگان است.
عالی بود