به نام خدا.

مطلب شماره 111

معرفی سایت جالب و آموزنده ی آیت مداری :

http://www.ayatmadari.ir

تفاوت میان آیت و مثال

 

در مباحث آیت شناسی، توجه به این نکته که «آیت با مثال فرق دارد» ضروری است.

“مثال”: مانندِ شیئ در خیال و فکر است؛ به عبارت دیگر، یک واقعه را در خیال و ذهنمان تصوّر کرده و آن را معرّفی می کنیم.

“آیت”: حاقّ واقع در شیئ است، یعنی حقیقتی واقع شده در شیئ که حبس شده است. به زبان دیگر، آن غایتی است که پدیده یا شیئ برای نشان دادن آن خلق شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

در توضیح “مثال” می توان این طور گفت:

در مثال، ما از مجهولی به معلومی آدرس می دهیم.

مانند این مثالی که خداوند در قرآن می فرماید: کمثل الحمار، یحمل اسفارا

حمار(الاغ) : معلوم

افرادی که علم دارند و عمل نمی کنند : مجهول

3 (2)

در ادامه می توانیم به مُثُل افلاطون اشاره کنیم. مُثُل افلاطون نیز یک گزاره ی مثالی است که مانندِ واقع است اما در فکر شخصی به اسم افلاطون.

3 (1)

برای توضیح بیشتر می توان به پرتره هایی که از افراد کشیه می شود اشاره کرد. این تصاویر چهره را به درستی در زبان فارسی تمثال می گویند، چراکه تصویری ذهنی از واقعیت بر روی پرده کشیده شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

اما در توضیح “آیت” باید این طور گفت:

حاقِ واقع بودن آیت یعنی آن حقیقتی که واقع شده تا این پدیده یا شیئ شکل بگیرد.

مانند آیت خورشید و ماه و زمین:

نور خورشید، آیت نور ایمان و حکمت و حقیقت است؛ نور ماه، آیت نور علم است و زمین، آیتِ قلب انسان است.

در طبیعت، ماه از خودش نور ندارد، نورش را از خورشید می گیرد و بازتاب می دهد. آفتاب کاملا اطراف بشر را روشن می کند، اما مهتاب حداکثر تا ده متر جلوی انسان را روشن می کند. نور خورشید گرما دارد در حالیکه نور مهتاب گرما و شدت ندارد. نور خورشید حیات کره ی زمین را رقم می زند؛ اما در شب محاق(یک شب در هر سی شب) که ماه در آسمان پیدا نیست بسیاری از انسان ها متوجه این عدم حضور نمی شوند. این جا زمین منفعل است؛ یا از خورشید نور می گیرد یا از ماه.

علم، نور با واسطه دارد و اصالت از آن حکمت است. حکمت از علم بالاتر است، غربی ها هم اذعان دارند که فلسفه از علم بالاتر است، چرا که خود آن ها می دانند علمی که به پوزتیویسم یا اثبات گرایی برسد فاجعه در پی دارد. علم ابطال پذیر است اما حکمت بیانی استوار است و حکیم سخن بیهوده نمی گوید.

البته توجه کنیم که علم هم در تلقی قرآنی شریف است چنان که در قرآن کریم داریم: هل یستوی الذّین یعلمون و الذّین لا یعلمون. اما حکمت از آن بالاتر است.(چنانکه در پست دوم تشریح شد)

حال از آیت شناسی خسوف و کسوف بر می آید:

کسوف یا خورشید گرفتگی زمانی رخ می دهد که ماه بین خورشید و زمین قرار می گیرد. این ماه که قرار بود فقط نور خورشید را رفلکس دهد، این آیتی است از حجاب نوری که گاه جلوی خورشید حقیقت را می گیرد.

خسوف نیز زمانی اتفاق می افتد که زمین بین خورشید و ماه قرار می گیرد و ماه را تاریک می کند. این رخداد آیت عنانیت یا خود محوری در انسان است که گاه خودش جلوی نور را می گیرد.

در تفاوت آیت از مثال، در اینجا ما کشف رمز از پنج پدیده ی هستی کردیم یعنی به طور خلاصه:

خورشید : نور حقیقت و حکمت

ماه : نور علم

زمین : قلب انسان

کسوف : حجاب نور

خسوف : عنانیت

این پنج عنصر حاقّ واقع هستند، یعنی آن حقیقتی که واقع شده تا این ها بوجود آیند. به زبان ساده می توان گفت خورشید خلق شد تا آیت حقیقت را به بشر بیاموزد، هم چنین ماه و زمین و … .

بیان این مطلب نیز جالب توجه است که در فلسفه پرسش ناظر به وجود است؛ یعنی فیلسوف می پرسد موجودات می توانستند نباشند، چرا هستند؟

اما در آیت مداری، حکیم می گوید این موجود هست چون باید می بود حال این موجود به چه منظوری خلق شده است؟

3 (1)

هفت متعلَّق ایمان

بر اساس نصّ صریح قرآن حکیم ایمان و کفر، به هفت چیز تعلق می گیرد که به آن ها هفت متعلّق ایمان می گویند:

  • الله

  • غیب

  • انبیاء

  • کتاب

  • قیامت

  • ملائکه

  • آیات الهی

     ayatmadari.ir-7motalaghe iman

اگر چنانچه ایمان به هر یک از این هفت متعلّق نفی شود، در پی آن خواه ناخواه ایمان به هر شش متعلّق دیگر نیز نفی می شود؛ به طور مثال فرد باید به غیب مومن باشد تا به الله، ملائک و… هم ایمان داشته باشد یا اگر کسی به وجود ملائک کافر باشد نمی تواند به کتاب، انبیا و … هم ایمان بیاورد.

ایمان به «آیات الهی» از هفت متعلَّق ایمان

در طول سالیان، اندیشمندان مسلمان و ادیان دیگر بر روی شش متعلق اول پژوهش هایی انجام داده اند اما آنچه از آن غفلت شده متعلق هفتم یا آیات الهی است؛ باید به این نکته توجه کرد که ایمان به آیات الهی مقوله ای جدا از ایمان به آیه های قرآن است چرا که ایمان به آیه های قرآن در متعلق ایمان به کتاب ذکر شده است.

بنا بر این در این جا پرسش اصلی این است که این آیات الهی چیست؟

واژه ی «آیه» قدمتی بالغ بر چهارهزار سال دارد. ریشه ی آن به زبان آرامی برمی گردد و به معنی «اشاره» است؛ یعنی هر چیزی به حقیقتی اشاره دارد.

در یک جمله آیت را می توان این گونه تعریف کرد: «آیت، نشانی حبس شده در پدیده ها است.»

در توضیح این طور می توان گفت که تمام عالم را باید نشانه گذاری شده دید؛ این نشانه ها زبان سخن گفتن خداوند با انسان است. در یک مثال ساده این موضوع را می توان این گونه ملموس کرد: فرض کنیم که می خواهیم به یک کشور خارجی، مثلا ژاپن، سفر کنیم؛ چون ما می خواهیم با مردم آن جا ارتباط برقرار کنیم قاعدتاً ما باید زبان آن ها را یاد بگیریم نه آن ها. نیز همان طور که می دانیم زبان یک قرارداد است، به این معنی که مثلا به شیئ «دیوار» در زبان فارسی “دیوار” در زبان انگلیسی “wall” ، در زبان عربی “جدار” و در سایر زبان ها واژه های دیگر اطلاق می شود. پس این قرارداد از مکانی به مکان دیگر تفاوت می کند و یا حتی در زمان های مختلف تاریخی متفاوت بوده و خواهد بود. این ماهیتِ قرارداد های انسانی است.

حال درمورد «آیت» که زبان سخن گفتن خدا با خلق است باید گفت که ما باید زبان او را یاد بگیریم. آیت ها واژه های این زبان هستند، که انسان می تواند با یاد گیری آیت های جدید، هر لحظه آموختن این زبان را تکمیل کند؛ و همچنین باید مدّنظر داشت که قرارداد زبان خداوندی از نوع قراردادهایی است که برخلاف قرارداد های ما انسان ها، از ازل تا به ابد ثابت و لایتغیّر بوده است.

نکته ی دیگری که در این جا حائز اهمیت است این است که پایه ی حکمت نیز آیه است. بر همین اساس هر کس بتواند آیت موجود در پس پرده ی پدیده ها، به زبان دیگر این ایما و اشاره ها، را کشف کند «حکیم» است؛ به همین میزان فرد هر قدر آیت بیشتری بداند حکیم تر است زیرا حکیم بودن ذودرجه است به گونه ای که «الله» طبق آیات قرآن، حکیمِ مطلق است و خود قرآن نیز حکیم خوانده شده است. در یک کلام دریافتن این اشاره ها یا آیات، «حکمت» است.

 

همان طور که اشاره شد اساس حکمت آیه است، اما اساس فلسفه آرخه (کلمه ی یونانی) است؛ و از این جا اولین رگه های تفاوت حکمت و فلسفه مشخص می شود. خداوند در قرآن می فرماید: «یؤتی الحکمه من یشاء» یعنی حکمت آن قدر ارزشمند است که پروردگار عالم آن را به هرکه “بخواهد” عطا می کند و آن، طبق آیات مصحف شریف، خیر کثیر است. آن چه این جا مورد تاکید است توجه به این نکته است که نباید حکمت همان فلسفه انگاشته شود چرا که تاریخ، فیلسوفان ملحد و کافر زیادی به خود دیده است، در حالی که اگر خیر کثیر به آن ها رسیده بود حداقل این بود که کافر نبودند؛ این در حالیست که امکان ندارد حکیمی کافر باشد. اما دو فیلسوف با درجه فیلسوفی یکسان، یکی می تواند، مانند علامه طباطبایی، مومن و موحد و دیگری، مثل دیوید هیوم، که به الحاد خودش اعتراف کرده بود، کافر و مشرک باشد.

آیت چیزی شبیه تابلوهای علائم رانندگی

همان طور که گفته شد، «هر شیئ ای، هر پدیده ای و حتی هر رفتاری نشان از حقیقتی در پس پرده ی خود دارد»؛ برای ملموس کردن این جمله نمونه ای از علائم راهنمایی و رانندگی می آوریم: تابلوی “پیچ تند” را در نظر بگیرید

4 (1)

این تابلو در وسط جاده حکایت از یک حقیقتی در پشت خود دارد و آن حقیقت، وجود یک پیچ خطرناک است. آن تابلو نمی گوید که راننده به من توجه کنید که مثلا جنسم از فلز است یا شکلم مثلث است یا به رنگ قرمز و مشکی هستم و… .

 

یا جایی که سعدی می گوید:

برگ درختان ســبز در نظر هوشــیار

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

4 (2)

 

وی توجه به ورای این برگ را از دید حکیم، هوشیار، متذکر می شود.