بسم الله الرحمن الرحیم

 318

   قرآن کریم در سوره الذاریات آیات 20 و 21 میفرماید : (( وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ (20) وَ فی‏ أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ (21)  و روى زمین براى اهل یقین نشانه‏ هایى [متقاعدکننده‏] است، و در خود شما؛ پس مگر نمى‏بینید؟ )). از این آیه درس میگیریم که خداوند در پدیده های اطراف ما نشانه هایی برای هدایت ما به سمت تقرب خود قرار داده است. اما به صورت عادی متوجه راز هدایت بخش هر کدام  از این پدیده ها نمی شویم که باید با چشم دل دید و هر چیزی را دست مایه ای برای تقرب خود به سمت خدا بدانیم.

   در این جا قصد داریم با مثالی از هواپیما جنبه های رشد و کمال را به قسمت های از حرکت هواپیما نسبت دهیم. هر چند می توان مثال را به چالش کشید و نقص هایی به آن وارد نمود اما قصد ما صرفا ارایه نکته هایی جهت تعمق و رشد می باشد.

   در اینجا هواپیما به انسانی که می خواهد به سمت خدا تقرب پیدا کند مثل زده شده و خلبان هواپیما نیز خود اوست. ابتدا هواپیما را خاموش فرض میکنیم که مانند انسانهای بی خیال و تنبل هستند که نه برای دنیای خود تلاش می کنند و نه برای آخرت خود. سوخت هواپیما را مانند علم و معرفت می دانیم که به صورت ورودی به هواپیمای وجود انسان تزریق می شود، اینجاست که می گویند کتاب غذای روح است. اما علم ها و معارفی که یاد می گیریم شاید به زور اجبار درس یا اکراه والدین باشد که مفید نخواهد بود، بسیاری از دانسته های دیگر را هم می دانیم که در وادی عمل دیده نمیشوند و حتی هیچ فایده ای هم از آنها نمی بریم. اینجا فرق نمی کند علم و معرفتی که می گیریم حتما آیه و حدیث باشند یا علوم تکنیکی غربی مهم اینجاست که به عنوان سوخت اولیه برای روشن کردن روح انسان در مثال جای میگیرد، البته مفاهیم والای علوم قرآنی و حدیث بهتر با فطرت آدمی سازگار است و زمینه ی رشد و کندن او را از دنیا سهل خواهد کرد مثل همان سوخت مخصوص هواپیما یا مخلوطی بی کیفیت.

   در مرحله دوم باید موتور را استارت بزنیم یعنی دانسته، علم یا معرفتی که دریافت کرده ایم را از باک به موتور رسانده و با حرکت پیستون فکر افعالی جهت روشن شدن موتور داشته باشیم، اگر به آنچه می دانیم فکر کنیم دقیقا مثل استارت زدن موتور می ماند. اما اگر بی خیال باشیم حوصله فکر کردن نخواهیم داشت و دانسته های قبلی خود را بی ارزش میدانیم، تلاشی هم برای بیشتر دانستن نخواهیم داشت، بی حرکت و منفعل خواهیم بود.

   در  مرحله سوم با فکر کردن به دانسته ها، موتور روشن شده یعنی به باور و عقیده ای نسبت به دریافتی های خود می رسیم. البته شاید به نظر برسد که طبق تقلید از دیگران هم میتواند باور و عقیده شکل بگیرد اما منظور ما از باور در اینجا شکل گیری دیدگاه شخص نسبت به یک موضوع است یعنی طبق آن عمل کند. با این باور و ایمان می توان حرکت افقی سطح زمین را آغاز کرد.

   مرحله چهارم جایی است که با شوق در باوری که پیدا کرده ایم نسبت به انجام آن هیجان زده می شویم و در عمل و رفتار خود نشان میدهیم، همان مثال گاز دادن هواپیما است و جایی هم که می ترسیم همان خوف یا ترمز ما در جایگاهی خواهد بود که از حادثه یا نکته ای با مراقبت ویژه دوری میکنیم تا به خطر نیافتیم.

   تا در مرحله حرکت افقی هستیم شایان ذکر است؛ زمین مادی مثالی برای دنیا و متعلقات فانی آن می باشد که انسان را اسیر خود کرده است . جوّ زمین هم مثالی برای هوای نفس است که جاذبه ای برای دوست داشتنی های دنیا قلمداد می شود؛ و مردم غرب که اعتقادی به آخرت ندارند هم تا این مرحله یعنی حرکت افقی را به خوبی می آیند یعنی با استفاده از علوم روشمند و تکنیکی خود با پشتکار زیاد به علمی که دریافت می کنند فکر میکنند و نسبت به آنها باورمند میشوند و طبق آنها با سرعت به سمت افق می تازند اما از زمین دنیا که مبدا هوا های نفسانی است اوج نمی گیرند و زندگی پست حقیر و پوچی خواهند داشت. مانند لامبورگینی و بوگاتی که از سیصد کیلومتر برساعت نیز عبور میکنند اما فایده و مزیتی جز تفاخر و تجمل هوس بازان دنیایی چیز دیگری ندارند. اما در مقابل یک ملخک کوچک حتی ساخت چوب می تواند حداقل ارتفاع سیصد متری زمین را تجربه کند.

   در مرحله پنجم حرکت هواپیما مسئله بلند شدن از سطح زمین مطرح است که باید بر روی هوای نفس سوار شد و با مبارزه با خواسته های زشت اولیه و دور کردن عادت های بد ابتدایی به مراحلی بالاتری برسیم که بعد از هر مرتبه درجه بالاتری هم هست.

   در هنگام طوفان یا شب خلبان باید مقابل خود را ببیند که این روئیت را بصیرت فرض میکنیم؛ در مواقعی نیاز است برای حفظ خود از آسیب ها تغییر مسیری داشته تا به موانع برخورد نکنیم این انتخاب برای مسیر، به عقل نسبت داده می شود. و هوشیاری در ارتفاعات که گویا تنفس سخت باشد یا خواب آلودگی پدید آید را به ذکر و یاددآوری علوم نسبت میدهیم، یعنی مرحله تفکر دوباره و مرور مکرر نسبت به دانسته های قبلی خود را ادامه میدهیم. چون حس خواب آلودگی غفلت و خستگی روحی در طی مسیر رشد و کمال اتفاق می افتد. و باید مدام سوخت درون موتور بسوزد(تفکر و یادآوری) و موتور ایمان همیشه روشن بماند.

   در مرحله آخر که گویا از جو هواهای نفسانی خارج شده یا به سطحی از لیاقت رسیده باشیم، از سوی مقصد یعنی عرش مقرب الهی نیز نوری درونی به ما تابیده میشود که به رادار یا مکان یاب درونی تشبیه میشود مثالی برای حکمت یعنی علمی که از درون قلب جوشش پیدا میکند، خواهد بود.

   نشان دهنده مسیر یعنی هواپیمایی که بالاتر از ما حرکت میکند نیز به جمعیت هواپیما ها مسیر را اعلام میکند که منظور نقش ولایت خواهد بود.

امید است این مثال از چگونگی حرکت به سمت خدا مفید باشد و خواننده از نیت خیر نویسنده مطلع شود و دعایی هم برای رشد مانیز بفرمایند. ان شاء الله والسلام.